محمد کشاورز

فوریه ۲۰۰۵

شوراگرایی در دوران برآمد انقلابی و جنبش کارگران مسلح آلمان سربرآورد. اگر شوراگرایی و شوراها بر برآمد جنبش کارگری آلمان متکی است، باید دکترین شوراگرایی را بمثابه یک جنبش فکری، یکی از آخرین سنگرهای عقب نشینی نظری جنبش کمونیستی در مقابل تهاجم ایدئولوژیک بورژوازی در بعد از شکست انقلاب اکتبر بشمار آورد. برخلاف جنبش شورایی که بر  برآمد سیاسی مبارزه طبقاتی تکیه دارد، دکترین شوراگرایی بر ضعف و عقب نشینی نظری کامل از مارکسیسم استوار گردیده است. این عقب نشینی آنجا از دیده‌ پنهان  میماند که نقش تاریخی شوراها توسط  روشنفکران شوراگرا رمانتیزه میشود. شوراها که نهادهای جنبش کارگری برای کسب قدرت در شرایط انقلابی هستند، در نزد شوراگرایان ایدالیزه میشوند.

 در تاریخ واقعی، شورا شکل تشکیلاتی اقدام کارگران برای تسخیر قدرت سیاسی بوده است. به همین دلیل نیز یکی از ملزومات اساسی رشد  جنبش شورایی شکل گیری شرایط انقلابی و آمادگی جنبش کارگری برای برپایی شوراها است. از اولین تجربه تاریخی شکل گیری شوراها روسیه 1905  تا تجربه کسب قدرت در انقلاب اکتبر و همچنین شکل گیری شوراها در جنبش انقلابی آلمان،گواه خصلت انقلابی شوراها هستند.

همه تجارب جنبش شورایی طبقه کارگر گواه این حقیقت است که با از میان رفتن خصلت انقلابی شرایطی که شوراها از آن برخاسته‌اند، شوراها نیز ازمیان میروند. شوراها یا وجود ندارند و یا اینکه بعنوان نهادهای انقلابی طبقه کارگر ابراز وجود میکنند. بر همین اساس نیز شورا بیانگر اعمال اراده تولیدگان برای اداره امور اقتصادی و سیاسی جامعه است.

شوراگرایی را باید از سنت شوراها بمثابه مرحله‌ای از تکامل جنبش کارگری جدا کرد. شوراگرایی یک سیستم فکری، یک جریان سیاسی مبتنی بر دکترین معینی است. شوراگرایی شکل ایدالیزه شده و تئوریزه شده شورا توسط قشری از روشنفکران کمونیست، در پیشاپیش آنها پانه‌کوک است. روشنفکرانی که از تجربه حزبی خود مایوس شده و شکست انقلاب کارگری را نیز از دریچه تنگ تجربه شکست خورده خویش توضیح میدهند.

برخلاف آنارشیسم که از همان ابتدای سازمانیابی جنبش کارگری، بعنوان یک سنت سیاسی ابراز وجود کرد، شوراگرایی بمثابه یک سنت فکری و بعنوان یک واکنش به شکست انقلاب و تجربه استالینیسم پدیدار گشت. این سنت فکری اما هیچگاه تبدیل به وزنه و بدیل سیاسی معینی در مقابل جنبش حزبی طبقه کارگر نشده و کماکان به سان یک سنت فکری حاشیه ای در میان قشر معدودی از روشنفکران انقلابی اروپا باقی مانده است.

در نزد شوراگرایان شورا آلترناتیو سیاسی تشکیلاتی جنبش کمونیستی برای سازمانیابی خود و همچنین سازمانیابی جنبش کارگری است. به عبارت دیگر،شوراگرایی آلترناتیو سازمانی قشری از روشنفکران علاقمند به رهایی طبقه کارگر در مقابل سازمانیابی حزبی است. در جایی که حزب

 کمونیستی بر کل تجربه تاریخی طبقه کارگر در عرصه های نظری،سیاسی و تشکیلاتی متکی است، شوراگرایی بطور یک جانبه بر تجربه جنبش توده‌ای و شکل سازمانیابی توده‌های کارگر انگشت مینهد. شوراگرایان این حقیقت را نادیده میگیرند که حزب کمونیستی نه فقط یک سازمان سیاسی، بلکه نهاد علمی و لاجرم ایدئولوژیک طبقه کارگر نیز هست. همین کارکرد حزب است که وجود تاریخی حزب کمونیستی را برای برپایی جامعه کمونیستی بیش از بیش ضروری میگرداند. تمایزات سیاسی تاریخی مهمی میان شورا و حزب وجود دارد. 

شوراهای کارگری مادام که بر تجربه تاریخی، کل تجربه تاریخی در عرصه نظری سیاسی و سازمانی،متکی نشوند، هنوز شوراهای کل طبقه کارگر نیستند. شوراها میتوانند نهادهای کارگری گروههایی از کارگران باشند، اما آنچه حزب کمونیستی را از دیگر نهادها متمایز میسازد، این است که حزب، سازمان طبقه، کلیت طبقه بمثابه یک طبقه جهانی بوده و از منافع تاریخی آن دفاع میکند. حتی اگر رادیکال ترین شوراها در شرایط انقلابی دست به اقدام برای مدیریت کارخانه زنند، مادام که در کارخانه و حتی مناطق صنعتی معینی عمل میکند، شوراهای کارخانه و گروههایی از کارگران هستند. این وجود حزب کمونیستی است که میتواند نقش عملی و عینی شورا را به ماهیت تاریخی و طبقاتی کل طبقه پیوند زده و آنها را به ابزارهای قدرت طبقاتی و سپس نیز نفی طبقات مبدل سازد. در جایی که حزب تنها شامل اقلیتی از طبقه کارگر است، شوراها شامل کل طبقه، بدون ملاحضات سیاسی ایدئولوژیک می باشند.

حزب کمونیستی ضرورت وجودی خود را از تمایز اساسی میان تشکل های توده‌ای کارگران و سازمان سیاسی تاریخی کارگران، کارگران بمثابه يک طبقه، میگیرد. یکی از این تمایزات اساسی، تفاوت ماهوی میان شکل سازمانیابی کمونیستی در دوران تاریخی معین و شکل تشکل یابی جنبش انقلابی کارگری در شرایط مشخص است.

سازمانیابی کمونیستی مبتنی بر آگاهی طبقاتی است که در مراحل متعدد مبارزه روزمره در دل گروههای کوچک کارگری نطفه میبندد. این آگاهی طبقاتی همانا آگاهی کمونیستی است. آگاهی کمونیستی موجب میگردد تا گروههای متفرق و کوچکی از کارگران، مبارزه علیه کارفرمایان و سرمایه‌داران را به مبارزه‌ای علیه سرمایه‌داری ارتقاء دهند. این امر تنها و تنها بر پایه نقد انقلابی سرمایه‌داری، يعنی مارکسيسم، میسر میگردد. در حالیکه تشکل توده‌ای و انقلابی کارگران، محصول شرایط انقلابی و ابزار وجود طبقه کارگر علیه سرمایه‌داری است.

یکی دیگراز مهمترین تمایزات حزب کمونیستی و شوراها، نقش و کارکرد علمی حزب کمونیستی است. جامعه سوسیالیستی،جامعه ای نیست که همانند نظام های تاکنونی بخودی خود و در راستای تکامل اقتصادی نظام های طبقاتی پدیدار شود. برپایی جامعه کمونیستی، تنها و تنها از طریق برنامه و معماری اقتصادی، سیاسی فرهنگی و علمی میسر خواهد بود. حزب کمونیستی مکان مهمی در تحقق این رسالت تاریخی بعهده دارد. شوراگرایان وجوه و خصوصیت تاریخی حزب کمونیستی را تنها به کارکرد سیاسی آن در شرایط معینی، تنزل داده و نقش تاریخی حزب را بکلی نادیده میگیرند. به همین سیاق نیز شوراها را از مکان تاریخی سیاسی شان جدا کرده و آنها را تبدیل به یک نهاد آموزشی تربیتی مینمایند. ریشه این خطا در کجاست؟ در توضیح این خطا باید به شرایطی برگشت که نظریه شوراگرایی از آن برخاست.

پس از شکست انقلاب در روسیه، فعالین جنبش کمونیستی به ریشه یابی علل شکست انقلاب اکتبر پرداختند. تروتسکی علت را در خیانت استالین و انحطاط دولت کارگری توضیح داد. علت شکست انقلاب در اروپا نیز بحران رهبری انقلابی یا نبود رهبری انقلابی بیان گردید. آنتونیو گرامشی علت شکست انقلاب در اروپا در تفاوت های ساختار اجتماعی اروپا و روسیه جستجو کرد. وی تفاوت میان شکل اعمال حاکمیت بورژوازی در روسیه و اروپا و مشخصاً هژمونی بورژوازی در اروپا را عامل شکست انقلاب دانست. نتیجه عملی نگرش گرامشی حرکت چپ برای تسخیر هژمونی بمثابه پیش درآمد سرنگونی بورژوازی در غرب بود. وی مشکل را فقدان اتوریته فرهنگی چپ در غرب و راه حل را تلاش چپ برای دست یابی به هژمونی دید.

گورتر و پانه کوک اما همانند اتو روله علت شکست انقلاب را در مسئله سازمان و ساختار حزب جستجو کردند. این نگرش از طریق حملات سازمان یافته سوسیال دمکراسی و نظریه پردازان آن به نقش حزب انقلابی در بعد از عروج استالینیسم تقویت میگشت.

بدیل پانه کوک و گورتر نفی حزب و جایگزینی آن با شوراها بود. راه حل تروتسکی به سرمایه داری دولتی و ضمیمه شدن جنبش سیاسی تروتسکیستی به سوسیال دمکراسی منتهی گشت. راه حل آنتونیو گرامشی به چپ نو و ژورنالیسم آکادمیستی ختم شد. و راه حل شوراگرایی به نفی سازمانیابی کمونیستی و انزاوای کامل و سرانجام خلع سلاح سياسی‌تشکیلاتی جنبش کارگری انجاميد.

پس اگر بخواهیم حول شوراگرایی بحث کنیم، در درجه اول باید صورت مسئله را فورموله کنیم. اینکار را دستگاه آموزشی سرمایه بزبان خود و به نفع خود انجام داده است. صورت مسئله در نزد چپ آکادمیست که رهبری احزاب چپ را نیز بعهده دارد، عبارت است از تضاد میان بوروکراسی و دمکراسی. هم پانه کوک و هم گورتر به شکست انقلاب از همین زاویه پاسخ دادند. آنها به جای مقابله با بورژوازی و فورموله کردن مسئله از زاویه منافع طبقه کارگر، کوشیدند تا پاسخ مسئله را به گونه‌ای که فضای ناشی از شکست انقلاب پیش پای شان قرار داده بود،بیابند. پاسخ آنان این بود که سازمان و بوروکراسی عامل شکست انقلاب اکتبر بود. این مسئله و پاسخ بدان درخور یک پژوهش و نقد جدی مارکسیستی است.

یک خطای اساسی در توضیح شکست انقلاب کارگری این است که علت آنرا صرفاً در ایده‌های رهبری آن تحلیل کنیم. البته که نقش تئوری انقلابی و استراتژی سیاسی در مبارزه بسیار مهم است. اما این توضیح که انقلاب شکست خورده چون رهبری آن ایده اشتباهی داشت، کافی نیست. باید به شیوه دقیق تر و با نگرشی ژرف تر به روندهای اجتماعی و سیاسی پرداخت تا به فاکتورهای اساسی دخیل در شکست انقلاب دست یافت. روشن است که در این توضیح، استراتژی سیاسی باید در مرکز باشد. اما تحولات اجتماعی و سیاسی را بمثابه یک کل نباید از نظر دور داشت.

خطای سیاسی دیگر شوراگرایی در توضیح علت شکست انقلاب، مخلوط کردن نقش حزب با مسائل اساسی انقلاب و سوسیالیسم است. شوراگرایی یک پاسخ به علت شکست انقلاب کارگری است و ریشه شکست را در مسئله سازمانی جستجو میکند. رد ماهيت پرولتری انقلاب اکتبر و بورژوايی قلمداد کردن آن نيز برگردان همين پاسخ خطا به تجربه اکتبر است. نکته اساسی این است که حتی همین پاسخ نیز، در پی توضيح پديده حزب کمونيستی، بمثابه يک نهاد «انقلاب بورژوايی» است.

 پس به شوراگرایی باید در جای خود پرداخت. آنجا که یک جریان جدی شوراگرا سر بلند می کند، یا اینکه مبحث بررسی مسائل انقلاب پرولتری بطور جدی مطرح میشود، تحلیل شوراگرایی میتواند یکی از موضوعات نقد مارکسیسم انقلابی باشد.

By کارگران انترناسیونالیست

تشکیلات کارگران انترناسیونالیست برای سازمانیابی مبارزه مستقل کارگری و ارتقاء این مبارزات به یک جنبش متشکل و مستقل سیاسی فعالیت میکند.

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: